فردا صفحه جدیدم را ایجاد می کنم. دارم از اینجا میرم .جایی می نویسم که منتظر نباشم که،بیای بخونی بعدشم چیزی ننویسی البته شاید حق داری می خوای فراموشت کنم و تمامش کنم. از تو کلی الهام گرفتم. ازت ممنونم به خاطر خویشتن داریت. لازم دارم به اعماق ذهنم سفر کنم. مراقبه کنم. لازم دارم واقعیت ها رو بپذیرم واز انرژی های منفی ذهنم رها بشم.امیدوارم موفق بشم.حق با شماست. من باید دور بمونم و مشکلاتم رو خودم حل کنم. نتیجه هرچی باشه راهیست که باید خودم به تنهایی برم.امیدوارم منم خویشتن دار بشم .سخته سعی می کنم. مهمانی...
عشق شاید عشق یکطرفه یا ناممکن، مثل طوفان با خودش ویرانی میاره.البته حق من این طوفان بود تا به ظلمی که در حقم میشه و سکوت می کنم اعتراض کنم .اما بعد از طوفان ، آدم جدیدی می شی.هر چقدر هم محکم باشی دلتن مهمانی...
روح عزیز، پدر عزیز، آشنایعزیز انگار برگشتیم به روزهای اول آشنایی، دورتر شدی البته این بهترین کاره. تو آشنایعزیز من خواهی ماند تا ابد. نمی دونم من توی ذهن تو چه جوری ثبت شدم؟دوست دارم صادقانه بگی حتی مهمانی...